• وبلاگ : The language of Soul
  • يادداشت : مي‌خواهمت
  • نظرات : 1 خصوصي ، 45 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     

    دكتر قيصر امين پور

    قيصر امين پور

    عصر جديد
    ما
    در عصر احتمال بسر ميبريم
    در عصر شک و شايد
    در عصر پيش بيني وضع هوا
    از هر طرف که باد بيايد
    در عصر قاطعيت ترديد
    عصر جديد
    عصري که هيچ اصلي
    جز اصل احتمال، يقيني نيست
    اما من
    بي نام تو
    حتي
    يک لحظه احتمال ندارم
    چشمان تو
    عين اليقين من
    قطعيت نگاه تو
    دين منست
    من از تو ناگزيرم
    من
    بي نام ناگزير تو مي‌ميرم
    قيصر امين‌پور
    وقتي تو نيستي
    نه هست هاي ما
    چونان که بايدند
    نه بايد ها…
    مثل هميشه آخر حرفم
    و حرف آخرم را
    با بغض مي خورم
    عمري است
    لبخند هاي لاغر خود را
    در دل ذخيره مي کنم:
    باشد براي روز مبادا!
    اما
    در صفحه‌هاي تقويم
    روزي به نام روز مبادا نيست
    آن روز هر چه باشد
    روزي شبيه ديروز
    روزي شبيه فردا
    روزي درست مثل همين روزهاي ماست
    اما کسي چه مي‌داند؟
    شايد
    امروز نيز روز مبادا باشد!
    ¤¤¤
    وقتي تو نيستي
    نه هست هاي ما
    چونانکه بايدند
    نه بايد ها…
    هر روز بي تو
    روز مبادا است!
    دکتر قيصر امين‌پور
    دل داده ام بر باد، بر هر چه بادا باد
    مجنون‌تر از ليلي، شيرين‌تر از فرهاد
    اي عشق از آتش، اصل و نسب داري
    از تيره‌ي دودي، از دودمان باد
    آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر
    از بوي تو آتش، در جان باد افتاد
    هر قصر بي شيرين، چون بيستون ويران
    هر کوه بي فرهاد، کاهي بدست باد
    هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
    ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد
    از خاک ما در باد، بوي تو مي‌آيد
    تنها تو مي‌ماني، ما مي‌رويم از ياد
    قيصر امين‌پور
    كاش مي ديدم چيست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاري است

    آه وقتي كه تو لبخند نگاهت را ، مي تاباني ، بال مژگان بلندت را ، مي خواباني

    آه وقتي كه توچشمانت را،آن جام لبالب از جاندارو را،سوي اين تشنه جان سوخته مي گرداني

    موج موسيقي عشق، از دلم مي گذرد ، روح گلرنگ شراب ، در تنم مي گردد

    دست ويرانگر شوق ، پرپرم مي كند ، اي غنچه رنگين پر پر

    من در آن لحظه كه چشم تو به من مي نگرد، برگ خشكيده ايمان را ، در پنجه باد

    رقص شيطان خواهش را ، درآتش سبز، نور پنهاني بخشش را ، در چشمه مهر

    اهتزازابديت را مي بينم

    بيش از اين سوي نگاهت نتوانم نگريست ، اهتزاز ابديت را ياراي تماشايم نيست

    كاش مي گفتي چيست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاري است

    ((فريدون مشيري))

    you

    تو مثـل خـواب نسـيـمي به رنگ اشـك شقايق
    تو مـثـل شـبـنـم عـشـقي به روي پونه عاشـق
    تو مـثـل دسـت سـپـيـده پـر از تـولــــد نـوري
    تو مـثـل نم نم باران لطيف و پاك وصـبوري
    تو مـثـل مـرهـم ياسـي بـراي قـلـب شـكـسـتـه
    تو سـايـبـان امـــــيـدي بـراي يـك دل خـسـتـه
    تومثـل غـنچه لـطيفي به رنگ حـسرت شبنم
    تو مـثـل خـنـده يـاسـي ومثـل غـربت يك غـم
    تو مـثـل جـذبه عـشـقـي در انـتـظار رسـيـدن
    در امـتـداد نـوازش گــلي ز عـاطـفـه چـيــدن
    تو مثـل نغـمـه مـوجي غـريب، آبـي ، سـاده
    شـبيه شــاخــه گـلي كـه افـق به چــلچـله داده
    تو مثـل چكه مهـري ز سـقـف سـبز صداقـت
    تو مثـل گريه شعـري به روي صفحه غربت
    تو مـثـل لـذت رويا ، تو مـثـل شـوق نگـاهـي
    هزار مرتبه خـورشـيـد و صد افـق پر ماهـي
    تو مثـل لطف بهاري پـر از شـكوفـه خواندن
    تـمام هـسـتي مـن شـد مـيان شعــر تـو مانـدن
    تو مثل هر چه كه هستي مرا به نام صدا كن
    براي ايـن دل سرگـشـته وقـت صبح دعا كن

       1   2   3      >